عزت نفس چیست؟
عزت نفس به زبان ساده یعنی اینکه چقدر خودمان را دوست داریم و از نظر خودمان چقدر انسان ارزشمند و دوست داشتنی هستیم. ریشههای اصلی تشکیل عزت نفس سالم به کودکی برمیگردد؛ اینکه چقدر والدین سالمی داشتهایم که ارتباط خوبی با ما برقرار کرده باشند. میزان عشق و کامیابی این دوران و غلبه آن بر نفرت و ناکامی، تأثیر زیادی در عزت نفس دارد. هر چقدر والدین رابطه بهتر و سالمتری با فرزند داشته باشند، او عزت نفس بهتری خواهد داشت.
بعد از مدتی ما تصویر آن والدین را به درون خود میبریم، چرا که نیاز به دوستداشتنی بودن داریم. این قسمت درونی مسئول دوست داشتن و تعدیل خشم و به اصطلاح امورات اخلاقی یا باید و نبایدهاست. این قسمت که اَبَرمن یا سوپر ایگو نام دارد، به نوعی شبیه کتاب قانون هست؛ ما در زندگی، اعمال خود را با این تصویر تنظیم میکنیم. هر چقدر این تصویر درونی خشنتر و سختگیرتر باشد، جلب رضایتش هم دشوارتر میشود. در صورت ناکامیهای فراوان و جلب نکردن رضایتش، از طرف آن سرزنش و توبیخ میشویم؛ حتی ممکن است هنگام ناکامی در درونمان عباراتی مثل خاک برسرت، بیعرضه و احمق را تکرار کنیم و در نهایت بیحال و افسردهخو خواهیم بود. هر چقدر ابرمن سختگیرتر باشد، کمالگراتر و مدام از خودمان ناراضی خواهیم بود؛ دقیقاً به همین خاطر هم هست که بعد از موفقیتها، یک احساس خرسندی از راضی کردن کسی (والدین درونی یا همان فرامن) داریم.
آسیبهای مرتبط با عزت نفس
بعضی اوقات فکر میکنیم آدم کمی هستیم، به حد کافی شایسته نیستیم و وقتی جایی میرویم، تصور میکنیم که دیگران به ما با چشم حقارت نگاه میکنند (در واقع من از نگاه ابرمن درونم بچه شایستهای نیستم و آن را به دیگران نسبت میدهم، یعنی فرافکنی میکنم). بعد از دیگران میترسیم یا عصبانی میشویم در حالی که در ابتدا دیگران خیلی کاری به کار ما ندارند؛ ولی اگر با تصور کم بودن، طوری رفتار کنیم که دیگران را هم به رفتاری نامناسب تحریک و دعوت کنیم، در چشمشان آدم کمی دیده میشویم.
این چرخه معیوبی است که از درون خودمان شروع میشود و مثل ویروس در بیرون هم آن را تکثیر میکنیم؛ بعد از آدمها دوری میکنیم و طبیعتاً آنها هم حس خوبی نسبت به ما پیدا نمیکنند. از ترس شکست و بعد سرزنش ابرمن، ترجیح میدهیم به جای وارد شدن به میدان مسابقهها، وقتمان را با اهمالکاری و کارهای غیرضروری تلف میکنیم. همچنین نسبت به استعدادهایمان، شکوفایی بسیاری کمتری پیدا میکنیم و نوعی نارضایتی و اضطراب همیشگی همراهیمان میکند.
آسیب بعدی این است که از ترس از دست دادن عشق محدود اطرافیان، حاضریم خودمان را فدا کنیم، کوچک کنیم و اجازه سوءاستفاده دهیم تا بلکه شاید این عشق و دوست داشتن درونیمان تهدید نشود؛ در حالی که با این کار فقط دیگران را پر رو و پر توقع بار میآوریم و به شکل عجیب همیشه میپرسیم: چرا دیگران با من بدرفتاری میکنند؟!
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.